محل تبلیغات شما

گنجینه شعر داوود خوانساری



یک روزنه‌ای از پس دل ایجاد است 
گاهی نگهی حکم هزاران داد است 

فتانه  بود  نگاه  پر  آشوبت 
چون با دولب بسته پراز فریاداست

 گه کوه وفا کند به یک پنجه ی عشق 
 طوفنده چو طوفان و گهی چون باد است

 بی تیشه ز بیستون برآورده دمار
 شوری به سر است و شورش فرهاد است

 گاهی به میان عاشقان بی پروا
 گاهی به میان عاقلان دلشاد است

 در مکتب عرفان به هزاران رندی 
با سلسله‌ای ز عارفان همزاد است

 اگر بشنود این نوا ز (داوود )حزین 
بهتر ز ترانه های بی بنیاد است

 داوود خوانساری 
نغمه داوود
 ۹۰ جنگل ابر شاهرود

آمدم دیدارت ای شیخ سخا
 تربتت بر چشم من شد طوطیا

 آمدم بر درگهت با صد امید 
تا که همراهم شوی روزجزا

واله و شیدا شوم شادم کنی
 تو مرادی من مرید بی نوا 

بی ریا و باصفا مهمان‌نواز
 هر مرام و مسلکی داری به جا 

هرکه را ارزد به جان نزد خدا 
می نمایی خدمتش را بی ریا 

تو ولی امر عرفانی یقین 
خانقاه تو پر از صدق وصفا 

قلب چون آیینه ات کرده یقین 
شیر را چون موردر نزد شما

 بسکه وصف بوالحسن دارد اثر
 خامه (داوود) آرد این نوا 

داوود خوانساری
 نغمه های داوود ۹۰
 کنار مرقد شیخ ابوالحسن خرقانی

آه جانسوز از فراق یار دارم 
سینه سوزان با تنی تب دار دارم 

بغض گریه راه حلقم را گرفته
 درگلو گویی طناب دار دارم

 قامت همچون الف رادال بینی
 من ز هجر آن گل بی خار دارم 

که ز سیلی رنگ رخ نیلی ولی 
چهره گلگون و نفس چون نار دارم 

نخل امیدم کمان گشت و دلی 
غرق در خون و تنی بیمار دارم 

آتشی در خرمن جانم  فتاده
 ناله از دوری آن غمخوار دارم 

برف پیری بر سر من گر چه بینی
 شاد و مسرور از وصال یار دارم

 صوت (داوودی) که می بینی کنون
 سوز دل کز  سینه بیمار دارم

 داوود خوانساری 
نغمه های داوود
 ۸۹ در عزای برادر عزیزم

رنجیده شدم از تو من ای یار دل آرا
 از چیست چنین رنگ نمایی دل ما را

 گر هست به سر شور گلایه ز دل ما 
عنوان بنما لوح و قلم ارض و سما را

 تا رنج ندامت بکشم شانه به شانه 
شاید که ببخشی تو گناهم خدا را

 سر زد اگر از بنده کنون طرفه خطایی
 این لحظه تو نادیده نما خبط و خطا را

 آخر ز دل و دیده هزاران گله دارم
 از دست تو و عاقبت کار قضا را 

از حنجره زخمی (داوود )شنیدی 
این نغمه جان سوز تو ای یار دل آرا 

داوود خوانساری 
۸۹ نغمه های داوود

بیا که از نم چشمت شراب می بخشی
 و یا ز لعل لبت در ناب می بخشی 

کویر زاده  مستی ولی اگر خواهی
 به شهرو خاک و ضمیرش شراب می بخشی

 قدم اگر بزنی بر کویر بی آبی 
به کام خشگ لبش نهر آب می بخشی

 از آن حریر نگاهت برای پوشش دل
 ز روی مهر و محبت نقاب می بخشی

 کنون ز آتش عشقت برای صلح و صفا
 شعاع نور به کوی خراب می بخشی

 برای غنچه دل های خشک و پژمرده 
ز اشک دیده( داوود) گلاب می بخشی

 داوود خوانساری
 ۸۹نغمه‌های داوود 

تو را به بزم نگاهم دوباره می خواهم
به آسمان پگاهم ستاره می خواهم

بیاکه از قدمت غنچه‌های گل ریزد 
تو را به شوکت فصلی بهاره می خواهم

 به هر طرف نگرم روی ماه تو بینم
 کنون ز مهر رخت ماهپاره می خواهم 

چنین که حاجت دل را روا نمودی تو
 برای درد دلم راه چاره می خواهم

چو استخاره نمودم به سوز و آه دلم
 یقین نموده و بی استخاره می خواهم

 برای دیدن رویت ملول و بیمارم
 تو را به همنفسی با شماره می خواهم

 شکسته دل شدم از نوای (داوودی)
 غزل بخوانم و با یک اشاره می خواهم

 داوود خوانساری
۸۹  نغمه های داوود 

گل بوته تشنه کویرم 
از قحطی آب سر به زیرم 

سرچشمه زندگی تو هستی
 در دام نگاه تو اسیرم

 گل واژه ای از لعل لبانت 
گردیده حیات بی نظیرم

 این دل که به کنج حسرت و غم
 گفتا که من از زمان سیرم

 امروزه به جرعه ای محبت
 بنشسته و گفته من امیرم 

سر مست شراب ناب عشقم
 گویا که پلنگ یاکه شیرم

 از شوق وصال سبز (داوود)
باور نکنم دگر که پیرم 

داوود خوانساری
 ۸۹ نغمه های داوود

( چنان کاری نگاهت با دلم کرد
 که موج زله با ارگ بم کرد)
 
در و دیوار دل از هم بپاشید
 بنای خوش نما را سربه هم کرد

 چو یک سروی دل آرا رسته بودم 
خم ابروی تو قامت چه خم کرد 

زشوق وصلت ای گل با چه حالی
 دو چشم منتظر را همچو یم کرد

 اگر خواهی قصاص دل نمایی 
توان با یک نگاهی گونه نم کرد

 قد (داوود) را همچون کمانی 
فراق روی تو از درد و غم کرد

 داوود خوانساری 
۸۹ نغمه های داوود

در سینه غمی دارم از فتنه پنهانی 
بنگر که چو بیمارم از فتنه پنهانی 

چون قسمت و تقدیرم سرچشمه تصویرم
 هشیارم و بیدارم از فتنه پنهانی

 سرخی رخم دیدی گل از رخ من چیدی
 خشکیده چنان دارم از فتنه پنهانی 

آزرده دلی بینی بی واهمه بنشینی
 در سایه دیوارم از فتنه پنهانی 

خواهی که فنا باشم یا کوه وفا باشم
 بر چشم خصان خارم از فتنه پنهانی

 این مزرعه جان از تو یک لقمه نان از من
 چون پیر مددکارم از فتنه پنهانی 

(داوود) ذره بافم بر قله صد قافم 
دربند و گرفتار م از فتنه پنهانی 
داوود خوانساری
 ۸۹نغمه‌های داوود 

خم ابروی تو در گیر و خطا کارم کرد 
حلقه موی تو زنجیر و سردارم کرد 

تو مثال گل خوش برگ و بر زیبایی 
غم دوری تو در نزد کسان خوارم کرد 

پیچک نرم و لطیفی به کنارت بودم 
حرص پیچیدن دورت ز وفا خارم کرد

 ریشم خشک شده و روی زمین ریختنم
 مردکی هیزم و دم گیری هر نارم کرد

 همچو (داوود) زبست داغ عزیزان دیدم 
هدهدی  بودم و درد غمشان سارم کرد
 داوود خوانساری 
نغمه های داوود ۸۶

گل من عطر تو پر کرده پیا‌م 
به رخ و خلق نکویی تو سلام

 سخنم گل کند از سینه تو 
سپس آرم به زبانم  دو کلام

 اول آنی به تو بگویم که شها
 بر در کاخ تو هستم چو غلام

 دوم از روی صداقت به یقین 
منتظر بر تو نشینم به کنام

 تا که آیی به برم تاج سرم 
لب (داوود) شده تشنه کار

داوود خوانساری 
نغمه‌های داوود ۸۶

ای نوگل گلدست باغ ولایت
 گل واژه یاس دل انگیز رسالت

 ای پاسدار حرمت عدل و عدالت 
زهرا نشان حیدرصفت ای سروقامت

ای مظهر مهر و مه و نور حقیقت
 خورشید رخشان گوهربار امامت

 ای وارث دین نبی ای منجی حق 
بادت مبارک این امامت تا قیامت

 این بیرق حق را رسان در روز م 
بر دست جد خود علی شاه ولایت 

در انتظار دیدنت چشم جهان تر
 بر ما ببار از ابر رحمت با  سخاوت

 خلوت نشین حلقه سر ولایی
 غایب ولی حاضر به جمعی با کرامت

 آیا شود( داوود) را از روی لطفت
 سرباز خودخوانی امام عصر امت 

داوود خوانساری 
نوای داوود ۹۷

آمده ام در حرمت ای شها
 لطف نما و گره ام را گشا

صید م و در دام بلا مانده‌ام
 از کف صیاد نمایم رها 

کمتر از آن آهوی صحرا نیم 
ضامن آهو نظری کن به ما 

دست توسل زده ایم دامنت 
چونکه تویی مظهر جود و سخا

 درد دل جمله درماندگان
 از ره لطفت بنمای دوا

 گنبد تو نور دل رهروان 
پنجره فولاد تو دارالشفا 

بارگهت چشمه خورشید و مه
 مشرق ایران ز تو دارد صفا

 همچو کبوتر شده ام از قضا 
 پر بزنم گرد وجودت رضا 

جان جوادت علی موسی الرضا
حاجت( داوود) تو بنما روا

داوود خوانساری
نوای داوود  ۹۵

ای گل زیبای عالم فاطمه
ناجی افلاک و آدم فاطمه

گوهر ناب صفات
بی بی اسلام عالم فاطمه

روحم از نامت جلا گیردیقین
درت البیضای خاتم فاطمه

قلب ساعل منفعل شدازکرم
خاک پایت صدچو حاتم فاطمه

حوض کوثر قطره ای ازاشگ تو
ذکر ساقی شد دمادم فاطمه

چونکه در باغ برین داری حیات
تشنه ی آب حیاتم فاطمه

حیدر صفدر که بُد شیر خدا
گوید از هجرت حلاکم فاطمه

یک جهانی همچو(داوود)ازغمت
در عزا و غرق ماتم فاطمه

#داوودخوانساری 
نینوای داوود ۹۳


دُرّ بی همتای حیدر فاطمه است
شیره جان پیمبر فاطمه است

خاک جان چارگوهر فاطمه است
غمخور و غمخوار حیدر فاطمه است

همت سردار لشگر فاطمه است
حامی فتاح خیبر فاطمه است

اهل عالم را چو مادر فاطمه است
برتر از سارا و هاجر فاطمه است

مادر میر دلاور فاطمه است
مادر سردار بی سر فاطمه است

دین حق را اصل و باور فاطمه است
مخزن اسرار داور فاطمه است

بی نظیر و بی برابر فاطمه است
سکه زن را سراسر فاطمه است

عالمی را زیب و زیور فاطمه است
شیر حق را یار و یاور فاطمه است

کشتی حق را چو لنگر فاطمه است
بحر دین را راه و راهبر فاطمه است

زهره زرین خاور فاطمه است
همره ساقی کوثر فاطمه است

دارم امیدی به دل چون از وفا
شافع فردای م فاطمه است

نای (داوود)از ره لطف و کرم
بیمه ی دخت پیمبر فاطمه است

 #داوودخوانساری 
نینوای داوود۹۵


سردار دلها پر پر از تیر بلا شد 
عازم به پابوس شه کرب و بلا شد

 در کوچه های کوفه باعزت بگردید
 چون شیرحق مولای خودبی ادعا شد 

این قهرمان کشور عشق و رشادت
 سنگر نشین  جبهه ی مهر و وفا شد

 از دل حریم آل عترت را مدافع
 چون پاسدار حرمت اهل ولا شد

 گرد حرم گردیده وقرب خداخواست
 از قید هستی رسته و بر او فدا شد

 پر باز کرد بر سوی اربابش چوعابس
 عریان تن و اعزایش از پیکرجدا شد

 گویا شنید او بانگ هل من ناصر حق
 لبیک گویان چون حبیب نینوا شد

 ازخود گذشت ودرس ایثار از ولایت
فریاد زد با صوت ( داوود ) و رها شد


#داوودخوانساری
نی نوای داوود۹۸

من عاشق ذات حضرت معشوقم 
مجنونم و خاک پای آن محبوبم

 سرچشمه نور و رحمت و بخشش باد
 اینگونه بود که بنده ای پاکوبم 

با هفدههمین قدم رسم بر کویش 
سر را به زمین نهاده و مغلوبم 

در راه رسیدن به وصالش گویا 
چون حضرت عاشق شده و مصلوبم

 شرح سفر عشق به هر دیوانی
 گردیده چنان کتاب حق مکتوبم

 خورشید و مه و ستاره ای رخشان باد 
با نور وجود او یقین مطلوبم 

هرچند که  (داوود) گهی کم لطف است
 احسنت به معشوقه بس محجوبم 

داوود خوانسازی
 نغمه های داوود ۹۵

عشق معشوقی که گاهی بوی عرفان می دهد
 گاه می سوزد و گاه دیگری جان می دهد

 بوی خون ناحق از خوی و مرامش می رسد
 گوییا همچون زلیخا بوی زندان می دهد 

 همچنان پیراهن از پس دریده مهر او
 بوی دوران عزیز مصر و کنعان می دهد

 عشق یوسف نیک باشد از زلیخایی چه سود
 آنچنان عشقی یقینا بوی رضوان می دهد

 گر که مهرش باشد او سرلوحه دیوانه عشق
 از محبت خار هم بوی گلستان میدهد

 این زمان با حسن خلق دلها توان تسخیر کرد
 خلق نیکو بوی فر و جاه انسان می دهد

نغمه (داوود) بشنو گر که داری گوش دل 
این ندای آسمانی درس عرفا ن می‌دهد

 داوود خوانساری 
نغمه های داوود ۹۵

بهتر از این کس ندارد بهر افراد فهیم 
واژه خوش رنگ و بو از میم و عین و لام و میم

 میم آن میم محبت با صفایش هم قرین
 عینش از عین عبادت لام آن لطفی عظیم 

 میم مهرش مهربانی دارد و صد آفرین
 گوییا عشق آمده غوغا کند بی خوف و بیم 

 آفرین بر خالق این واژه عشق آفرین
 عالم دانا و عادل عاشق فرد کریم 

واژه (داوود) باشد از ره لطف و کرم 
نام زیبای معلم با دلی پاک و رحیم

 داوود خوانساری
 نغمه های داوود ۹۴

اگر که مهر شما عاشقان جوانه زند
کویر دشت سخاوت ز آن جوانه زند

 زمین برقصد و دی می شود چو فروردین 
زفصل پیر سپیدی جوان جوانه زند

 اگر که غنچه ی احساس و شاه پاکی ها 
سری ز خاک برآرد جهان جوانه زند

 تمام روی زمین گلفشان می شود آندم 
که لحظه لحظه گل جاودان جوانه زند 

به شرط آنکه محبت یادمان نرود
 ضمیر  پاک رفیقان چنان جوانه زند 

کنون ز غنچه ی گل واژه های (داوودی)
 گل ارادت لبخندمان جوانه زنند

 داوود خوانساری
 نغمه های داوود ۹۳

غریبی را ز دست ظالمی گر تو رها سازی 
محبت بر ضعیفان و بقای آشنا سازی 

توانایی عطا فرموده بر تو حی بی همتا 
که تا از روی یاری خانه ظلمی فنا سازی

 اگر از دست تو آید کمک بر مستمندان کن
 به شرط آنکه دوری از تکبر یا ریا سازی

 نکو باشد که از راه محبت وز ره یاری
 کرم بر زیردستان از ره لطف و صفا سازی

 گذشت و بخشش و مردانگی را شیوه ره کن
 به امیدی که عالم را پر از جود و سخا سازی

 چه خوش با این یدو بیضا برو بازوی خوش سیما 
که بر روی پدر مادر نگاهی باحیا سازی

 جوانی و جوانمردی اگر خواهی ز سرگیری 
یقیناً پیروی باید تو از شیر خدا سازی

 چنان (داوود) از عدل و عدالت یکدمی برگو 
که شاید یک زمان آید جهان را خوش نما سازی

 داوود خوانساری 
نغمه های داوود ۹۳

 هر آنکه تن به آب جفا شستشو کند
کی فکر عزت و شرف و آبرو کند 

یا در میان خانه مظلوم بینوا
 بیداد فتنه سر دهد و های هو کند

 فخری ز خود فروشد و لاف منم زند 
عیب کسان به زبان مو به مو کند  

 همی شه آب گل‌آلوده جای صید نیست
 گاهی رسد که فتنه گری زیر و رو کند

 سوزد اگر به آه ضعیفان و خون جگر
 خود را بشوید از غم و دل را رفو کند 

گراو دل از جهان و همه سیم و زر کند
 شاید ندا زحق رسد و گفتگو کند

 داوود ساده دل به زمان و مکان خود 
مهری ز روی صلح و صفا جستجو کند

 داوود خوانساری
 نغمه های داوود ۹۳

بشنو از قاعده مکتب عرفانی عشق یاز میلاد مبارک صنم ثانی عشق عشق پاک مولود قدم بر کره خاک نهاد اول مهر شد و دفتر عرفانی عشق تا شروع کرد به مکتب الف و لام و میم عرشیان دیده مه یار دبستانی عشق جبرئیل از بر معبود ضعف لاک رسید برگرفت و به جهان نخبه یزدانی عشق برد تا آخرش بر این نوگل بی همتایی تا نویسد به دلش سوره قرانی عشق تا رسید او بحث ما جمله ملایت گفتند آفرین بادبرین طلعت نورانی عشق فطرس از دیدن رویش شتابان می گردید گفته این است که دارد دل رحمانی عشق متوسل به شه کشور دل میگردم بلکه آزاد شوم از غم زندانی عشق چون رهایش از این ولوله و شور و نوا گوید ای وای از این شرح پریشانی عشق قدسیان بر سر و دستش همگی بوسه ن همچنان پادشه و رهبر عشق بر در کاخ جلالش ملک و جن و بشر سجده کردند برآن سر سلیمانی عشق ده صبور است روی حقوق و چنان ابراهیم و بحر است فروشنده و طوفانی عشق بر سر دوشنبی جای دومش پیدا این بود قصه ای از خلقت ربانی عشق شده معلوم به جن و ملک و خلق جهان جز حسین نیست کسی لایق سلطانی عشق حسین دست توسل زده‌ایم دامن تو خادم درگه تو ملت ایران ای عشق گرچه داوود سنایی تو به حق کم گوید چون او را نیست بدان سر سخندانی عشق داوود خوانساری نغمه های داوود ۹۲ ولادت حضرت امام حسین علیه السلام
مریض عشق توام من دوا نمی خواهم به درد عشق تو راضی شفا نمی خواهم هم اگر به گوشه چشمی نظر کنی بر من دیگر که از کس دیگر وفا نمیخواهم کنون که طی شده عمرم و حسرت رویت باغ سبز بهاری سفال نمیخواهم چنین که برده ای از دل قرار از سر هوش نوید ملک بهشت و بقا نمی خواهم هم چو پرتو افکن عمر است نگاه زیبایت   نگاه چشم حقیقت نما نمیخواهم به خیر مقدمت امشب ثنای حق گویم یا که این دعایی دعال می خواهم اگرچه نغمه جان سوز و صوت داوودی رسد ز نغمه بلبل نوا نمیخواهم داوود خوانساری نغمه های داوود
 دوباره یاد تو مرا به قعر نار می کشد و آخرین نگاه تو مرا به دار میکشد تو ای صبا گذر نما به کوی یار من از وفا بگو که هجر روی تو تو تنم به نار می کشد با آسمان هفتمین  ستارهای اگر بود یارم آن ستاره را که نقشه یار می کشد دیده ز خون ترم سفید شد به راه تو زبس عشق روی تو دل انتظار میکشد برای زیر پای تو دلم چو گل فروش عشق به دوش خود سبد سبد گل بهار می کشد بیا و در فراق خود دعای بیکران ببینیم که دست من به آسمان خط نگار می کشد ببین که یوسف از وفا برای چیدن گلی ز گار بی وفا جفای خار می کشد داوود خوانساری نغمه های داوود ۹۲
ببین چشمان خونبارم همیشه تو گل هستی و من خارم همیشه چنان از دوری تو بی قرارم که گویی مثل بیمارم همیشه توی برتر ز صدها لیدی ناز چو مجنون بر تو غمخوارم همیشه تو هر قدر ایکه خواهی ناز فرما بازارت خریدارم همیشه اگر فرهاد از گورش برآید ببیند به زودی دارم همیشه اسیران کمند جانگدازم به بند تو گرفتارم همیشه  کجایی ای گل آلاله من به تو مشتاق دیدارم همیشهزدوری توش و دیوانه داوود که از هجرت در آزارم همیشه داوود خوانساری نغمه های داوود ۹۲
 یک نصیحت با تو دارم ای جوان ارزش وقت و زمان خود بدان لحظه های عمر خود را همچو گنج گرمی نکو داری نبینی دردورنج فرصتی داری تلف دیگر مکن کیمیای عمر خود را سر مکن چون کنی اندیشه در کار جهان محترم باشی بر پیر و جوان یا اگر بیهوده عمرت شد نهان پوچ و بی ارزش شوی در این میان بشنو از داوود با سوز و فغان پند و اندرزی چهار تبر زبان داوود خوانساری نغمه های داوود ۹۱
طایر عقل گشوده پروبالی خوشرنگ
از طبیعت چوفرا رفت زنند شبا سنگ در جهانی که به پرواز درآید با جنگ چون سواری به نهد پا به رکاب هورنگ به تخیل قدمی گر زند او در میدان لشکر جهل به درد توانا سرهنگ ‌ثباتی نپذیرد که ز هر چهره گل گر بگیرد به بغل پیچک خارو را تنگ چونکه شد منفعل از نور خداوند جهان مرگ رنگین بپذیرد نه حیاتی بانند همچو خامی به خطای صفحه پویایی را سست و لرزان نکند او به صبوری گلرنگ چه داوود به کاشانه علم و تدبیر نشود قطره‌ای از بحرالعلومی خوشرنگ داوود خوانساری نغمه های داوود ۹۱

آخرین جستجو ها

همدم تنهایی ها جوان امروز فیلترپرس شرکت صنعتگران فیلتر زندگان شبیه سازی و مدل سازی با cpn tools Frances's receptions سؤال از ناگفته ها James's blog شاهین فارسی لیفان موتور دانلود رایگان مقاله و بازی و نرم افزار